گوشی جنابات زنگ خورد ، نگاه کردم آخرش " 6846 " بود . ازونجام که گوشی کسیو جواب نمیدم و همینجوری که توو ذهنم تکرار میشد 6846 ؟ .. 6846 ؟ .. 6846 ؟ داد زدم " میـم ! بیاااااا " یهوو انگار صاحب شماره رو شناخته باشم ، بی مکث ادامه دادم " توییـــــ " :| انتظارم داشتم بیاد جواب خودِ پشت خطشو بده یَنی ؟ :| بعد حالا یه موقعی بود زمان تحصیلم هی أم صدام میکردن نخبه ! دروغ چرا مام کم به خودمون نمیگرفتیم که :)))
اونوخ توو سلسله مراتب نخبگیم ، یه فَقَراتی هم من باب سند و مدرک ، ثبت و ضبطه ! اون موقع ها توو حیاطمون گربه ها زیاد رفت و آمد داشتن .. یه بچه گربه بود چن روزی بی حاااال ازین ور به اون ور میفتاد ، بی که چیزی بخوره .. عمرشم البته به دنیا نبود .. حالا یکی مهربونیم کرده باشه یه شیافم براش گذاشته باشه !
بعد حالا همه جا پر شده ، چی ؟ نابغه ده سالهِ فلان و بیسار ! بیشیــــــــــن .. ما خودمان .. هاااا ! ؛))
+ گذاشتن شیاف مال بعدِ خیــــــــلی بد حال شدنش بود .. اما علی هنوز معتقده به قتل رسیده
برچسب : نویسنده : bporchene6 بازدید : 150