آقا سِد رضا به در و ديوار كه ميخوره و دردش مياد ، يا وقتي از چيزي مثه صداي چرخ ترسيده ، ابروهاش صاف ميشه و چشاش خيره و " حالا كي دردش اومد " ، " ترسم نداش اصلا " طور ، خيلي مصمم بقيه كارشو انجام ميده .. آخرِ مقاومت كردن و از رو نرفتنه اين بشر
بعد هر وخ ميرم توو حياط خلوت و حياتِ جاري و گياهارو ميبينم ، انگار هواي شهرمون اخم كرده و " كي گفته بهار بده ، به إي خوبي " وسط زمستون داره مقاومت ميكنه يه وخ يه چيكه برفي ، باروني چيزي از پيشش در نره ! همينقد سرتق !
برچسب : نویسنده : bporchene6 بازدید : 121