با دوستش و دو تا از پسرای همکلاسیشون اومده بودن خونهمون که زیپ کیفشو براش عوض کنم . متوجه نگاه دو تا پسرا شدم و آدمی که توی دلم میگف " مواظب باش ! " . یه کم بعدتر رفتم توی اتاق از جعبه لوازم خیاطیم زیپ بردارم و هنوز آدمه اخطار میداد " مواظب باش ! " . حرفش تموم نشده بود که اومدن توو اتاق ! یکیشون دستمو به پشت خوابوند و " تموم شد ! دیدی گفتم مواظب باش "
به نظرت چند ثانیه بود کل ماجرا و چقد زمان برد برای منی که توی اتاق بسته و تاریک و بیپنجره گیر افتاده بودم ؟ به قد چند ثانیه که اون اومد توی اتاق و من احساس خطر کردم و خواستم داد بزنم اما صدای جیغم خفه بود و در نمیومد و ناتوان مونده بودم و بلافاصله بعدش که جنابات اومده بودن توو و نفسم راحت شده بود ! به اندازه چن ثانیه کوتاه ، تجاوز و فرط استیصال قربانیشو با تموم وجود درک کردم . خواب بود . ولی رحمت خدارو توو پوسته مردی که با اومدنش امنیت آورده بود ، دیده بودم
حاشیه خواب نوشت : فقط اون لحظه که اومد توو و حمله کرد سمتم و فکرد نفر بعدی که پشت سرش اومده دوستشه و وقتی فهمید جناباتن خیلی خِلینگطور * خندیده بود ! بعد ، من داشتم میزدمش .. بعدِ اومدن جنابات :)
* خلینگ = خیط !
789 ....برچسب : نویسنده : bporchene6 بازدید : 123