این دقیقا همون جملاتی بود که باعث آرامشم شد ، دکمه ثبتنامو زدم و از اینکه استاد بدونه حرفاشو نمیفهمم خجالتِ کمتری کشیدم .
این احتمالا خوب نیس که تا علاقه نداشته باشم و دلم یادگرفتن ، تجربه کردن و بودن چیزیرو نخواد ، سمتشم برم - که اکثر این اتفاق نمیافته - اما تلاشی برای بودن و شدنش نمیکنم . بعد یه فاصله هفده هجده ساله با ذهنی که از سادهترین کلمات انگلیسی خالی شده ، نه آزمون دکترا و نه هیچ اتفاق دیگهای نتونست مثل و هماندازه علاقه مؤثر باشه ، محرّک شه و تکونم بده که برم سمت گزینه ثبت نام :)
+ انگار بیشتر از یه پست باید ازش حرف میزدم :) مثه خجالت کشیدن از پایین بودن سطحم .. و شاید گاهی ترس از مسخرهشدن ! اینکه برخورد و لحن اساتید و مسئولان امر چقد میتونه مؤثر باشه و مهم ... و البته شروع کردن به توکل خودش .. همین الان که رسیدن اردیبهشت خبرِ نصفه شدن دهه چهارم زندگیمو میده :)
789 ....برچسب : نویسنده : bporchene6 بازدید : 144