+212 .

بسم الله

این بَرّو و دم‌و دسگاش‌و با خمیر چینی و گیره لباس و اون یارو ! پلاستیکیه که از دستمال توالت جدا شده و تیر و تخته و قوطی خلال دندون دُرُس کردم .. جا کاغذ و قلمی‌طور :) همینجوری که بی‌ریخت و با پنبه چِلَت چلت رنگ زدم روشونو .. که چسبای چوبش پیداس .. که جلا نداشتم بزنم به چوباش .. همینجوری که جینگولچه ببینتش لب ‌و لوچه‌ش آویزون می‌شه که " برا منم باید دُرُس کنی " 
همینجوری که حالم خوب نبود و چرت و پرت بود توی دلم و اینم درس نمی‌کردم وقتم می‌گذش یه‌جوری بالاخره .. همینجوری که مطمئن‌ترم برای خودمه و لازم نیس شریک شه کسی باهاش .. با همین درد .. با همین که روزا می‌گذره و نه حل می‌شه و نه کم می‌شه و نه قرار داره گمشه از سرم .. همینجوری لابلای همین چرت‌و پرتا که جون می‌کَنم که رضاً باشم به رضائک .. نه به زبون که لحظه‌ای وانستاده از رضایتش .. به دل .. به دل .. به دل 

+ اینجــــــــــــآ