بسم الله
نینوئه دستاشو میذاره بغل گوششو اذان میگه و قرآن میخونه :) هنوز حرف نمیزنه البته و صدای کلماتو درمیاره :)))
..
چیزایی توی سرمه که جاشون درسته اما راه خروجیرو پیدا نمیکنن . حکایت کاراییه که میدونی باید انجام بشه و نه خودت میتونی و نه کسی هس که دستتو بگیره و رات ببره .. نداشتن استاد و راهبر و راهنمارو زیادتر از اونی که باید ، زندگی کردم و حسرت کشیدم . و وقتی به شاگردونهها میگم که توی زندگیتون منتظر شمس نباشین و خودتون پاشین راهو پیدا کنین ، حق دارم اگه حرفام آه بشه و بوی جیلیز و پیلیز * چیزی توی قفسه سینهم بپیچه و از گوشام بزنه بیرون
..
جنابات تا حالا جوراب مشکی نداشتن و الان که بهشون هدیه دادن ، پاشون کردنو اومدن توو اتاق که " ع ! اینا حاجخانومی نیس ؟ " :))))
* جیلیز و ویلیز ، ما میگیم جِلیز و پِلیز :)
برچسب : نویسنده : bporchene6 بازدید : 127