اهلش که نبودم ، دوستام بهم یاد داده بودن . از مدرسه که برمیگشتیم زنگ در خونه شونو می زدیم و در می رفتیم . میگفتن یه پیرزن پیرمردن تا بخوان بیان ما در رفتیم و نمی رسن بهمون . دو نفر میرفتن پشت دیوار و یکیمون زنگ میزد و میدویید پیش بقیه . منتظر میشدیم و کسی که نمیومد درو باز کنه ، آروم و طبیعی برمیگشتیم توی کوچه . بعدنا تنهام که شدم باز زنگ می زدم و در می رفتم . خیلی گذشت که بفهمم زنگ خونه اون پیرمرد پیرزنه که بچه ها آمارشونو گرفتن که پیرن و تا بیان ما در رفتیم ، خراب بوده
زنگه تموم اون سالها خراب بود و خراب موند . دره هیچ وقت باز نشد که نشد . بزرگتر که شدم فهمیدم در رفت و اومدشون اون یکی در کوچیکه توی کوچه بغلیه س . ما هی در زدیم و در رفتیم و زنگ خراب بود و در باز نشد
زنگ می زدیم و می رفتیم پشت دیوار پناه می گرفتیم ، کنار اون یکی درِ رفت و اومدشون :))) میدونی ؟ اینجوریه که هرچی فرار کنی ، به هر دری که پناه ببری ، وصلِ خونه خودشه ، درِ خونه خودشه
+ این نه ، اون یکی باز میشه ولی .. در بزن ، فرار کن ، پناه ببر :)
برچسب : نویسنده : bporchene6 بازدید : 163